Montag, 26. November 2012

ای کاش می شد این شعر رو به دست نسرین رسوند

ای کاش می شد این شعر رو به دست نسرین رسوند نسرین! بهار بی گل رویت خزان بود ای جلوه ی بهار، به باغ وطن بمان پر گشته باغ ز آوای کلاغان و کرکسان ای مرغ خوش نوای ما در چمن بمان خاریست وجود تو در چشم دشمنان ای گل! خار چشم دشمن میهن بمان خالیست بیشه ز مردان شیر دل تسکین قلب ضعیفان! ای شیر زن بمان بی روی و رای تو، شب است صبح آرزو ای جلوه ی سپیده ی جاوید من بمان چشم در راهت چو نیما هزار هزار بهر هزار هزار ای مادر وطن بمان خندان شود به آغوش مهر تو صبحدم از بهر صبح در آغوش مهر تن بمان پژمرده شد برگ برگ گل صد برگ ما بگشای لب و گل نسرین انجمن بمان آرام ز بیم بلا گفت به التماس هفتخان و دیو به راه هست ، ای تهمتن بمان شعر از ب. آرام عکس از صبری نجفی

Keine Kommentare:

Kommentar veröffentlichen