Mittwoch, 12. September 2012
نگاھی بھ زندگی تینا مودوتی
نوشتھ ای کھ در پیش رو دارید، اولین بخش از مجموعھ ای است کھ خواھیم کوشید در آن، تصویری
از زنان کمونیست عرضھ کنیم. ھدف دو گانھ است. این زنان، در دو جبھھ سانسور شده اند. بورژوازی
بھ خاطر دشمنی با ایده ھا و مبارزات شان، آنان را نفی می کند. یا اگر آنقدر برجستھ اند کھ انکارشان
ممکن نیست، تحریف شان می کند. نگرش مردسالارانھ در جنبش انقلابی و کمونیستی نیز بھ دلیل آن
کھ زن بوده اند، اغلب در موردشان سکوت کرده است.
شاید بسیاری از اینان رھبرانی نظریھ پرداز یا فکرساز نبودند. ولی در جامعھ ای کھ زنان را در
جایگاه فرودست نگاه داشتھ و کار فکری، حوزه ای دور از دسترس زنان بوده، جز این نمی توان
انتظار داشت. موقعیت زنان در جامعھ چنان بوده و ھست کھ گاھی صرف پا گذاشتن بھ صحنھ مبارزه
سیاسی و اجتماعی ھم عزم و نیرویی شگرف را می طلبد. در این مجموعھ خواھیم کوشید بھ فعالیت
صرفا "سیاسی" این زنان بسنده نکنیم. بھ دو دلیل. یکم این کھ عرصھ خصوصی ھم سیاسی است. نقش
زنان در خانواده کھ مھد "زندگی خصوصی" و سلول پایھ ای جامعھ است، بخشی مھم از تقسیم کار
ستمگرانھ ای است کھ فرودستی زنان از آن سرچشمھ می گیرد. کمتر زنی توانستھ بدون شورش در
عرصھ زندگی خصوصی بھ یک فعالیت اجتماعی پرمعنا بپردازد. این مسئلھ شاید بیش از ھمھ در
مورد زنان کمونیست صادق باشد. دوم این کھ، انقلاب کمونیستی یک انقلاب صرفا سیاسی نیست.
انقلابی است در تمام عرصھ ھا و برای از بین بردن تمام شکل ھای ستمگری. بخش ھای مختلف
زندگی انسان ھا را دیوار چین از ھم جدا نمی کند. عرصھ ھای مختلف زندگی ھر انسان بر ھم تاثیر
می گذارند. انسان مجموعھ ای است در ھم آمیختھ از جنبھ ھای زنده، از جنبھ ھای گوناگون زندگی.
اگر مردان حداقل تا مدتی می توانند در خانھ ستمگر باشند و در خیابان مبارز، زنان برای مبارزه در
خیابان باید در خانھ شورش کنند.
سعی می کنیم در نگاه بھ زندگی چند نمونھ از زنان کمونیست، کمی از سنت ھای غالب بر جنبش
سیاسی فاصلھ بگیریم. رویکرد غالب جنبش، بھ خصوص در کشورھایی مثل ایران کھ نقش سنت قوی
است، این است کھ »از خود گذشتگی« لازمھ مبارزه سیاسی است. در این رویکرد با تعبیری محدود از
»خود« روبروییم. ریشھ این »خود« در تفکری است کھ روش زندگی رایج و مورد قبول جامعھ را
»حرف آخر« یا »راه طبیعی زندگی« می انگارد. انگار آرزوھا و یا برنامھ زندگی زنان بالاخره باید
در خانھ نشستن و ظرف شستن و جارو کردن، زائیدن و بچھ بزرگ کردن، برای حظ بصر مردان
کفش پاشنھ سوزنی و البسھ ناراحت پوشیدن، در مقنعھ و چادر »ناموس« مردان شدن، صبح تا شام پای
دار قالی نشستن، یا پوسیدن پشت میز دفاتر و ادارات بھ ازای زیر حداقل دستمزد.... خلاصھ شود.
انگار سرنوشت زنان اینست کھ مھره ای کم و بیش بی اراده باشند و اسیر روابط تکراری و خرفت
کننده نظام استثمار باقی بمانند، و تازه لذت ھم ببرند! نھ. ما خوشبختی را در مبارزه جست و جو می
کنیم. در آرمان و آرزوھای بزرگ داشتن و نبرد برای تحقق آن ھا در ھمین دنیا. زنان کمونیست
مبارزی کھ نام و زندگی شان را با مطالعھ تاریخ می یابیم، خوشبخت بوده اند. چرا کھ مسیر زندگی
شان را آگاھانھ انتخاب کرده اند. اگر سختی ھایی را تحمل کرده اند، منزلی از ھمین مسیر بوده است.
آنان ھیجان و تلاطم زندگی مبارزاتی را بھ جان کندن زیر چرخ دنده ھای ماشین سرمایھ داری ترجیح
داده اند. آنان خوش شانس بوده اند کھ زندگی فرصت و امکان شناخت دنیا و مبارزه برای دگرگون
کردن دنیا را در اختیارشان قرار داده است. امید بھ آینده نوع بشر بھ آرزوھای آنان رنگ داده، پس
نترسیده اند و زندگی را در تمام ابعادش چشیده اند.
زنانی کھ در این مجموعھ معرفی می کنیم از بسیاری جھات بی نظیر بھ نظر می رسند. ولی درست بھ
ھمین علت، می توانند سرمشق باشند برای ھر زنی کھ جرقھ ھای عصیان با سیلی ھای پیاپی نظام
طبقاتی و مردسالار در ذھنش روشن می شود و تشنھ آگاھی است. ناگفتھ نماند کھ برای تھیھ این
مجموعھ با مشکلات بسیاری مواجھیم. مھمترین مشکل، ھمانطور کھ اشاره کردیم، اینست کھ نام و
نشان اغلب زنان کمونیست مبارز را باید در سایھ ھای تاریخ جست و جو کنیم. بھ ھر حال، این کار را
آغاز می کنیم بھ عنوان گامی در راه شناختن و شناساندن بخشی از تاریخمان، تا کمکی باشد برای
ترسیم راه آینده.
اسفند ٨٨٣١
نشر فردا
nashrefarda@gmail.com
***********************
رقص در گردباد
نگاھی بھ زندگی تینا مودوتی
آیناز توکلی
آسونتا )تینا( مودوتی١، وقتی سوار بر کشتی شد تا از اقیانوس اطلس بگذرد و بھ پدرش در آمریکا
بپیوندد، ٦١ سال بیشتر نداشت. چیز زیادی ھمراه نبرده بود. یک لحاف نخ نما، دو پیراھن، یک کت و
یک رومیزی. یک رومیزی کھ باارزش ترین دارایی خانواده بود و مادرش ھمراھش کرده بود تا اگر
لازم شد بفروشد. تینا در کنار خیل کارگرانی کھ بھ امید کار و زندگی بھتر، ایتالیای بحران زده را بھ
قصد آمریکا ترک می کردند، درجھ سھ سفر می کرد. در پائین ترین بخش کشتی، زیر سطح آب، بدون
قایق نجات. جای تکان خوردن نبود و مسافران تا وقتی کھ بعد از دو ھفتھ بھ نیویورک رسیدند، حتی
حق رفتن بھ عرشھ، دیدن دریا و آسمان، را ھم نداشتند.
سال ٣١٩١ بود و اروپا در آستانھ جنگ اول جھانی. پدر تینا، کارگر مبارزی بود کھ بعد از مدت ھا
تلاش، بیکاری و فقر در ایتالیا و سپس اتریش، ھمراه با پسر بزرگش راھی آمریکا شد، کاری دست و
پا کرد و کم کم ھمھ خانواده اش را بھ آنجا منتقل کرد. تینا ھم بھ محض رسیدن بھ آمریکا در یک
کارخانھ نساجی مشغول بھ کار شد. ولی انگار از آن چھ سنت ھا برایش تدارک دیده بودند راضی نبود.
کنجکاو بود. می خواست طعم زندگی را بچشد و دنیا را بھتر بشناسد. شاید بھ این خاطر بود کھ در ٩١
سالگی بر سر راه »روبھ آبری ریشی«٢ )معروف بھ روبو( قرار گرفت و پس از مدتی آشنایی با او
ازدواج کرد.
این ازدواج، معادل اسارت در چارچوب تنگ خانواده و تکرار زندگی طاقت فرسای مادرش نبود. در
سال ٩١٩١، تینا و روبو، کھ شاعر بود و طراحی بی قید و بند، بھ لس آنجلس نقل مکان کردند. دیری
نگذشت کھ خانھ شان پاتوق محفلی شد از روشنفکران نامتعارف کھ تا پاسی از شب بھ بحث و جدل می
نشستند. تینا وارد دنیای ایده ھا می شد. پای ثابت بحث ھا بود. بھ دقت گوش می داد. با تمام وجودش
می خواست کھ یاد بگیرد....
تینا در این دوره بھ کار تئاتر مشغول شد و چند نقش نیز در استودیوی گلدن مایر در ھالیوود بازی
کرد. ولی شھرت، دغدغھ اش نبود. از نقش ھایی کھ بھ وی می دادند، کولی، سرخپوست و عشوه گر،
ھیچ دل خوشی نداشت و می گفت بھترین کارھایم بازی در طرح ھایی بود کھ در خیابان ھا و میدان ھا
در بین مردم اجرا می کردیم. در ھمین شب ھای سیگار و ھنر و فلسفھ بود کھ تینا با ادوارد وستون٣،
از بدعت گذاران عکاسی مدرن، آشنا شد. این آشنایی بھ زودی بھ علاقھ شدید بین این دو انجامید.
رابطھ ای آغاز شد کھ زیبایی بسیاری بھ زندگی تینا آورد و بُعد دیگری از زندگی اش را شکل داد.
از اعضای دیگر محفل، ریکاردو گومز روبلو٤ بود. شاعر نامدار مکزیکی کھ قبل از انقلاب )٠١٩١
مکزیک کھ زاپاتا و پانچو وییا از رھبران آن بودند( بھ آمریکا تبعید شده بود و امروز دولت مکزیک
از او برای کار در بخش ھنرھای زیبای وزارت فرھنگ دعوت کرده بود. روبلو ھم کھ مفتون اوضاع
جدید مکزیک شده بود، ھمھ دوستانش را بھ مکزیک دعوت کرد. روبو اولین فرد گروه بود کھ بھ این
دعوت پاسخ مثبت داد. رفت و تینا و وستون و سایر افراد گروه را ھم فرا خواند کھ بیایید: "اینجا ھنر
یک عمل اخلاقی است."
تینا داشت آماده می شد بھ روبو بپیوندد کھ تلگرافی بدستش رسید. روبو روز ٩ فوریھ ٢٢٩١ بر اثر
آبلھ درگذشتھ بود. با مادر روبو برای خاکسپاری بھ مکزیک رفت. در بازگشت تلگراف دیگری
منتظرش بود. پدرش بر اثر سرطان درگذشتھ بود. پدری کھ با کار و زحمت خانوادۀ پرجمعیتش را از
آب ھا گذرانده بود، در تظاھرات ھا پرچم سرخ و سیاه آنارشیست ھا را برافراشتھ بود، مرتب بھ خاطر
فعالیت ھای انقلابی اش از کار اخراج شده بود و ھر وقت تینا سراغش را می گرفت درگیر مبارزه ای
متفاوت بود. پررنگ ترین خاطره تینا از پدرش، تظاھرات اول ماه مھ بود، وقتی کھ جوزپپھ مودوتی
دختر کوچکش را بر شانھ سوار کرد تا جمعیت را بھتر ببیند و با افتخار تاریخ این روز را برایش
بازگو کرد.
سال ھای مکزیک
وقتی کھ تینا برای دفن روبو بھ مکزیک رفت، ھمان عظمت و شکوه طوفانی را کھ روبو توصیف
کرده بود بازیافت و رویای مھاجرت، دوباره در ذھنش پررنگ شد. نمایشگاھی از کارھای نقاشی،
کارتون و گراوورھای خاویھ گررو٥، تینا و وستون را بھ زندگی در مکزیک مصمم کرد. دیگر چیزی
بھ زندگی در لس آنجلس بندشان نمی کرد. ولی تینا نمی خواست بھ وستون وابستھ باشد. از یازده
سالگی برای تامین خود و خانواده اش کار کرده بود و می خواست تا آخر ھم بھ خود متکی باشد. بھ
وستون گفت "در صورتی با تو سفر می کنم کھ بتوانم کار کنم." و از خواست کھ بھ عنوان دستیار
استخدامش کند. بھ علاوه مدل وستون ھم بود. و قرار شد از وستون عکاسی یاد بگیرد. تینا و وستون
رابطھ ای پرشور و عاشقانھ با عکاسی و با مکزیک آغاز کردند. سال ھای مکزیک برای ادوارد
وستون سال ھای شکوفایی و تثبیت او بھ عنوان یک استاد عکاسی مدرن بود. عکس ھایی کھ از تینا
گرفت بھ گفتھ خودش بھترین پرتره ھا و بدن لخت ھایش بودند. در این سال ھا وستون ابزار یک نوع
اکتشاف را در دسترس تینا قرار داد: صفحھ نقره ای، سلولوئید، لایھ حساس، و نور... این ابزار کھ تینا
را از نظرگاه وستون در عکس ھا ظاھر می کرد وقتی در اختیار خود تینا، بعنوان عکاس، قرار گرفت
توانست دنیا را بھ گونھ ای کھ او می دید ثبت کند.
در مکزیک سال ھای ٠٢٩١ ھمھ چیز غلو آمیز بود. ترکیبی بود از باروت و انقلاب و جریان پر
غلیان ایده ھا. تینا دوستانی یافت در میان استریدنتیستاھا٦، ھمان ھنرمندان جوانی کھ قواعد نقاشی
آکادمیک و سلیقھ بورژوایی را بھ تمسخر می گرفتند. رفتار سنت شکنانھ شان تینا را بھ وجد می آورد.
بھ کافی شاپ "ھیچکس" می رفت و شیوه ھای نگرش نوین و بازیگوشانھ شان را شریک می شد.
برای مجلھ آنھا از تیرھای چراغ برق و سیم ھای تلگراف و کارخانھ ھا عکس می گرفت. از نردبان ھا
و از بشکھ ھا.
با »دیھ گو ریورا«٧ کھ بھ نقاشی آکادمیک پشت کرده بود و از نقاشی ھای دیواری آزتک ھا الھام می
گرفت آشنا شد و با دیگرانی چون اوروزکو،٨ و سیکھ روس٩. در مکزیک ھنر از گالری ھا و موزه
ھا خارج شده بود و بھ خیابان آمده بود. مورالیست ھا دیوارھا را بھ ھنر می آغشتند، موسیقی دانان
دوره گرد شده بودند. مردم کوچھ و خیابان در بارۀ ھنر نظر داشتند و نظرشان را بیان می کردند. ھنر
متعلق بھ ھمھ شده بود.
وستون یک دوربین کورونا بھ او ھدیھ کرده بود. با ھم بھ روستاھا، بھ بازارچھ ھا، بھ کوچھ پس کوچھ
ھا می رفتند. وستون بیشتر بھ کارھای دستی کشش داشت و تینا، بیشتر مردم را می دید. کمی بعد
وزارت فرھنگ از ھر دو عکاس دعوت کرد نمایشگاه مشترکی بگذارند. و این اولین باری بود کھ تینا
بھ عنوان یک عکاس بھ رسمیت شناختھ می شد.
تینا و وستون در محافل زیادی رفت و آمد داشتند. تینا کھ جوان، زیبا و متفاوت بود، مورد توجھ مردان
بسیاری بود. او دفترچھ خاطرات وستون را نخوانده بود کھ از شدت حسادت وی باخبر باشد ولی این
مسئلھ کم کم رابطھ شان را سرد می کرد. وستون کھ تحمل حسادت خود را نداشت، در دسامبر ۴٢٩١
برای مدتی بھ آمریکا بازگشت.
در غیاب وستون، تینا بیش از پیش بھ سوی چھره دیگر زندگی مکزیک کشیده می شد. مکزیک فقر و
گرسنگی. با خاویھ گررو، از رھبران حزب کمونیست مکزیک کھ در محفل ھای ھنری ھم رفت و آمد
داشت، بھ زاغھ ھایی می رفت کھ پلیس ھم جرات نزدیک شدن بھ آنھا را نداشت. رفت و آمدش بھ جمع
کمونیست ھا بیشتر شده بود. بھ مھمانی سفارت شوروی کھ بھ مناسبت سفر ولادیمیر مایاکوفسکی٠١ بھ
مکزیک ترتیب داده شد دعوت شد. در آنجا با آن شاعر انقلابی کھ بھ گفتھ روزنامھ ھای مکزیک "حتی
شکاکان ھم در او اراده مردمش را حس می کنند"، آشنا شد و تینا ھمان شکوھی را در او دید کھ در
شعرھایش یافتھ بود.
مکزیک در تلاطم بود. کلیسای خلع ید شده در ھیبت قیام کشیشان مسلح در پی بازپس گرفتن قدرتش
بود. جریانات راست در دولت ھم بھ اشکال مختلف دست اندر کار تثبیت دوباره قدرت بورژوازی
بودند. آخر ژوئیھ ھمان سال، فرانسیسکو مورنو١١، توسط اشخاص نامعلومی بھ قتل رسید. مردم دولت
را مقصر می دانستند.
وستون بعد از ھشت ماه بھ مکزیک بازگشت. با ھم برای کار روی پروژه مصور کردن کتابی در
مورد مجسمھ ھای مذھبی٢١ بھ مسافرتی طولانی بھ نقاط دوردست مکزیک رفتند. برای ھر دو
ھنرمند، دوره خلاقی بود. ولی اوضاع سیاسی مکزیک خشن تر می شد. علائق تینا ھم عوض می شد
و وستون حوصلھ معاشرت با کمونیست ھا را نداشت. حس مالکیت کماکان روح وستون را می خورد
و حسودی وی در رابطھ شان اصطکاک ایجاد می کرد.
٣١ نوامبر ٦٢٩١ ادوارد وستون برای ھمیشھ مکزیک را ترک کرد.
فردای آن روز تینا نامھ ای حزن انگیز بھ وستون نوشت و شعری از عذرا پاند٣١ را بھ خاطر آورد:
"آنچھ تو دوست می داشتی ھیچگاه از تو جدا نخواھد شد
آنچھ تو بسیار دوست می داشتی بخشی از مرده ریگ واقعی توست"
تینا تا مدت ھا نامھ نگاری با وستون را ادامھ داد. حرف ھایی را کھ بھ ھیچ کس دیگر نمی گفت،
سوالات، افکار و دریافت ھایش را در مورد ھنر و عکاسی و زندگی با دوست و استادش در میان می
گذاشت.
وستون وسایل ظھور و دستگاه آگراندیسمان را برای تینا بھ جای گذاشت و تینا بھ گرفتن پرتره
ثروتمندان برای گذران زندگی ادامھ داد، کاری کھ قبلا با وستون می کردند. با این حال بھ تنھایی قادر
بھ پرداخت اجاره خانھ ای کھ مشترکا در آن زندگی می کردند نبود و بھ خانھ کوچکتری نقل مکان کرد.
اسباب کشی تینا کار پر زحمتی نبود چرا کھ چیزھای بی مصرف انبار نمی کرد. یک بار، ھنگامی کھ
مادرش بیمار بود بھ آمریکا رفت. در این سفر بھ لس آنجلس سری زد تا وسایلی را کھ ھنگام مھاجرت
بھ مکزیک در انبار دوستی گذاشتھ بود وارسی کند. در این سفر تینا خود را وقف خلاص شدن از
"چیزھا" کرد. می گفت انسان می تواند حتی بردۀ یک جفت دمپایی شود. نمی خواست پایبند شود. می
خواست سبکبال پرواز کند. بھ وستون نوشتھ بود "...خیلی چیزھا را از بین بردم. گاھی دردناک است :
ولی ھیچ چیز متبرک نیست. از حالا بھ بعد تنھا مایملکم آن چیزھایی است کھ برای عکاسی لازم دارم
– بقیھ چیزھا – حتی چیزھایی کھ شدیدا دوستشان دارم، چیزھای مشخص، را از یک پروسھ مسخ می
گذرانم – از مشخص بھ مجرد تبدیلشان می کنم.... و در قلبم حفظشان می کنم."
ھمسفر با طوفان
تینا دنیای جدید و اشتیاق جدیدی یافتھ بود. ھر روز صبح زود بھ دفتر حزب کمونیست می رفت: "چھ
کمکی از دست من ساختھ است؟" برای خود برنامھ فشرده ای تھیھ کرده بود. بھ مدارس ھنری سر می
زد. دست بھ کار مستند کردن مورال ھای مکزیکو شد و ساعت ھا و روزھا برای عکاسی از این آثار
وقت می گذاشت. در میتینگ ھایی کھ علیھ کشتھ شدن انقلابیون در ایتالیای موسولینی برگزار می شد
سخنرانی می کرد )و جاسوسان موسولینی او را نشان کرده بودند(. برای "ال ماچت"۴١ نشریھ حزب
کمونیست مکزیک عکاسی می کرد.
یک روز تینا بھ یک مھمانی چای در سفارت شوروی دعوت شد. بھ مناسبت رسیدن سفیر جدید،
الکساندرا کولنتای. کولنتای کھ آوازه تینا بھ گوشش رسیده بود او را در آغوش گرفت و گفت "ھم تیپ
خودم ھستی. کسی کھ دنیا را بھ چالش می گیرد و راه را برای نظم جدید باز میکند. بھت تبریک می
گم." کولنتای در مدت کوتاھی کھ در مکزیک بود جای قابل توجھی در زندگی فرھنگی ھنری و
سیاسی مکزیک باز کرد ولی بھ علت بیماری مجبور بھ ترک مکزیک شد.
تینا ھر روز نقش بیشتری در مبارزه سیاسی می گرفت. وقتی بچھ بود یکی از بزرگترین آرزوھایش
این بود کھ انگشتانش دیگر درد نکند. "اینقدر نخ می ریسیدیم کھ انگشتانم ھمیشھ قرمز بود و سوزش
داشت. و ھمیشھ از گشنگی مان خجالت می کشیدیم." اکنون آرزوھای تینا از خودش فراتر می رفت. او
امروز آرزوی دنیایی با روابط نوین، بدون فقر و استثمار را در سر می پروراند و سر ایستادن نداشت.
در خانھ جدید، خاویھ مرتب بھ او سر می زد و پس از مدتی بھ ھمراه جزوات و روزنامھ و طراحی
ھایش کاملا در آنجا مستقر شد. ولی خاویھ کھ کم کم راه خود را بھ زندگی تینا باز کرده بود، یک روز
عصر تابستان ٧٢٩١ بی مقدمھ بھ خانھ آمد، چمدان ھایش را بست و راھی مسکو شد. بعد از آن تینا
یک بار بیشتر خاویھ را ندید و سیر تحولات طوری بود کھ دیگر تماس زیادی با ھم نداشتند. خاویھ در
نزدیک شدن تینا بھ زندگی انقلابی نقش مھمی بازی کرد، ولی ھمانطور کھ تینا در نامھ وداعش بھ او
نوشت: "...من بھ این نتیجھ و تصمیم رسیده ام کھ ھر کجا باشم، چھ با تو باشم و چھ با کسی دیگر، آن
کار کوچکی کھ برای اھدافمان می کنم لطمھ نخواھد دید، چرا کھ کار کردن در جھت اھدافم، اھدافمان،
برای من چیزی خارجی نیست، نتیجھ عشق بھ یک انقلابی نیست، بلکھ نتیجھ تعھدی است بسیار عمیق
و درونی..."
زندگی تینا تغییر کرده بود. دیگر از مھمانی ھای بی پروا کھ در آن ادوارد با لباس زنانھ ظاھر می شد
و دربارۀ ھمھ چیز صحبت می شد خبری نبود. تینا می دانست کھ بسیاری از دوستان جدیدش زندگی
گذشتۀ او را تایید نمی کنند. شاید بھ این دلیل کھ فکر می کردند انقلاب وقتی برای زیبایی نمی گذارد،
شاید بھ این دلیل کھ فکر می کردند انقلاب کمونیستی بھ زودی پیروز خواھد شد و بعدا برای فکر کردن
بھ زیبایی ھا وقت خواھند داشت، شاید اھمیت زیبایی در زندگی را نمی دانستند، و نمی دانستند کھ بدون
خلاقیت و با نگاھی تک بعدی نمی توان جامعھ ای بنا نھاد کھ کوتھ بین نباشد. کوتھ بینی کھ یک گرایش
قوی در جنبش کمونیستی بود، باعث سردرگمی بسیاری شد و برتولت برشت را بر آن داشت "بھ
آیندگان"۵١ ش را بسراید. ولی زیبایی، بھ خاطر ادوارد و بھ خاطر گذشتھ اش، بخشی از زندگی تینا
شده بود. ھنر او نمی توانست صرفا شاھدی بر بدبختی مردم باشد. نمی توانست ملزومات فرم را نادیده
بگیرد. می خواست تماشاگر را با داستانی کھ می گوید مسحور کند. عکس ھایش فکر می کرد و بھ
فکر وامی داشت... در ھمین دوره بود کھ تینا برخی از بھترین عکس ھایش را خلق کرد. "دست بر
ابزار"، "دھقانان ال ماچت می خوانند"، "سوسن ھای کالا". و شاید بھ خاطر ھمین رنگارنگی و
انسجام شخصیتش بود کھ درباره پیام عکس ھایش چنین نوشتند: برای تینا مودوتی کمونیسم زیبایی و
زیبایی کمونیسم است.
تفاوت ھا در نظرگاه و شیوه زندگی، بھ اختلاف سلیقھ و شناخت محدود نمی شد. تینا شورش کشیش ھا
را دیده بود. از قبل می دانست کھ آریستوکراسی با آنچھ آن روزھا در مکزیک می گذشت مخالف
است، کھ نقاشی ھای بزرگ دیواری را توھینی بھ زیبایی شناسی سنتی می داند و دلخور است کھ
دیوارھای شھر در اختیار شورشیانی قرار گرفتھ کھ از محرومان، قھرمان می سازند. ولی با درگیر
شدن در مبارزه بھ عمق تضادھا بیشتر پی برد. تینا در زمینھ کمک رسانی بھ زاغھ نشینانی کھ از فقر
تلف می شدند فعال شده بود و برای جمع کردن کمک مالی بھ نزد دوستان ثروتمندش رفت. ھیچ کس
حاضر بھ کمک نشد. تینا از دوستان ثروتمندش دلخور نشد ولی فھمید کھ دیگر آنھا را نخواھد دید.
راھی را انتخاب کرده بود کھ متفاوت بود و بھ درستی راھش اطمینان داشت. تینا رسما بھ حزب
کمونیست پیوست.
تینا با مردم آنچنان طبیعی و با آغوش باز رفتار می کرد کھ بعد از مدتی دھقانانی کھ بھ دلایل مختلف
بھ دفتر حزب مراجعھ می کردند، ھمھ سراغ "تینا خانوم" را می گرفتند. در آن زمان زنجیر
بورژوازی بر مکزیک شل شده بود و این کشور می رفت کھ بھ مرکز انقلاب در آمریکای لاتین تبدیل
شود. کوبا. نیکاراگوئھ. ال سالوادور. فعالین سیاسی تحت تعقیب بھ مکزیک می آمدند تا از آنجا با
نیروھای بین المللی تماس بگیرند، از آنجا سازماندھی کنند. جوانان مکزیکی برای پیوستن بھ مبارزه
انقلابی در سایر کشورھا داوطلب می شدند. رشد تینا در زندگی انقلابی با رشدش بھ عنوان یک عکاس
منافات نداشت. در ھمین دوران است کھ آوازه تینا بھ عنوان عکاس جھانگیر می شود. کارلتون
بیلز٦١، سوسن ھای کالا را ستایش می کند. شرکت تھیھ کاغذ عکس آگفا و "بریتیش جورنال آو
فتوگرافی"٧١ از او کار می خواھند. عکس ھایش در مسکو و مجلھ آیز٨١ آلمان بھ چاپ می رسد. در
بروکسل می خواھند نمایشگاھی از کارھایش ترتیب دھند.
در ھمین دوران بود کھ تینا با خولیو آشنا شد. خولیو آنتونیو ملا.٩١ یکی از رھبران جنبش دانشجویی
کوبا کھ بھ دلیل سرکوب شدید بھ مکزیک آمده بود. خولیو در مکزیک با حزب کمونیست ھمکاری می
کرد و در عین حال با کمک رفقایش در فکر سازماندھی مبارزه برای سرنگونی حکومت ژنرال ھا در
کوبا بود. کشش تینا بھ خولیو بی سابقھ بود. ھیچکس را اینقدر دوست نداشت. شاید او تنھا مردی در
زندگی تینا بود کھ می توانست عشق و انقلاب و زیبایی را با او شریک شود. ولی عمر این رابطھ کوتاه
بود.
یکی از شب ھای ژانویھ ٩٢٩١ خولیو بھ محلی کھ تینا منتظرش بود رفت. بازو در بازو بھ طرف خانھ
بھ راه افتادند. بھ خولیو گفتھ بودند کھ کوبا برای کشتنش آدم فرستاده است. ناگھان تینا صدایی شنید.
خولیو دستش را رھا کرد، چند قدم جلو رفت و بر زمین افتاد. خون آلوده بود. فریاد ناباورانھ تینا انگار
دنیا را بھ کمک می طلبید. دیگر پلیس بود و بیمارستان و پزشکی قانونی. و باز ھم پلیس. و رفقا کھ
حیرت زده بھ سوی بیمارستان سرازیر می شدند.
جرم زن بودن
تینا را برای بازجویی بھ دفتر پلیس می برند. تینا کھ خواھان پیدا شدن قاتل است حوادث را با ھمھ
جزئیات تعریف می کند. ولی برای پلیس این قتل بھانھ ای برای حملھ بھ کمونیست ھاست و یک زن
آزاده، آسان ترین آماج. تینا را اول بھ جرم ھمکاری با قاتل و سپس بھ جرم قتل احساسی محاکمھ می
کنند. پلیس خانۀ تینا را اشغال می کند. دار و ندارش را بھ ھم می ریزند. زندگی خصوصی اش ھر
روز صبح در روزنامھ ھا جار زده میشود. دفترچھ ھای خاطرات، عکس ھای او از ملا، عکس ھای
وستون از او، نامھ ھای عاشقانھ، قرارھا و گزارشات. با ولع بھ زندگی خصوصی اش دست می برند،
با ھوچی گری لحظات زیبای زندگی اش را بھ لجن می کشند. نشریات حزب اتھامات را تکذیب می
کنند ولی از پس روزنامھ ھای پرتیراژ محلی و سراسری برنمی آیند. کارزاری گسترده برای در ھم
شکستن تینا بھ راه افتاده است.
بھ محض اینکھ کارزار ضد تینا آغاز شد، دیگو ریورا از داربست نقاشی پائین آمد و بھ دفاع از او
برخاست. با روزنامھ ھا مصاحبھ می کرد: "عکس ھای برھنھ ی تینا و خولیو بی ناموسی نیستند،
ھنرند". ھر روز با لباس کارش در دادگاه ظاھر می شد، مرتب تقاضای صحبت می کرد، از رئیس
دادگاه و بازجو کاریکاتور می کشید و ھمھ را بھ پچ پچ وامی داشت. برادر تینا نیز برای حمایت از
خواھرش بھ مکزیک شتافت. افکار عمومی کم کم بھ طرف دیگری چرخید. دولت مجبور بھ تعویض
قاضی شد. قرار حبس خانگی لغو شد. پلیس خانھ تینا را ترک کرد.
تینای خستھ و عزادار با گرافلکسش٠٢ راھی روستا شد. در میان زنان روستا صمیمیت و صراحتی را
تجربھ کرد کھ کمتر در شھر دیده بود. زنان روستائی کمکش کردند تا از گذشتھ بیرون بیاید و در غم
پرسھ نزند. کمکش کردند و تینا نگاھشان کرد. نگاھی زنانھ. نگاھی کاملا متفاوت از نگاھی کھ ھمیشھ
بھ خودش دوختھ شده بود، چھ با دوربین و چھ بدون دوربین. از سربلندی شان آموخت. تصمیم گرفت
چون آنھا، نگذارد زندگی او را بھ زانو در آورد. و دوباره شکفت. دیگر دنیایش آن پیاده روی باریکی
کھ در آن خولیو را از دست داد، نبود. بار دیگر دنیا بھ او تعلق داشت.
تینا با عکس ھای زیبایی کھ از دوستان روستائی اش گرفتھ بود بھ مکزیکو سیتی باز گشت.
۵ آوریل ٩٢٩١ بھ وستون نوشت: "نمی توانم خود را بھ دست غم و غصھ ھایم بسپارم... می دانم کھ
امروز زمان اشک ریختن نیست. انتظار زیادی از ما می رود و نباید تن بھ سستی دھیم - و یا میانھ راه
بایستیم. توقف غیر ممکن است - نھ وجدانمان چنین اجازه ای بھ ما می دھد و نھ خاطره از دست
رفتگان مان..."
بعد از برگزاری دادگاه، مشتری ھای عکاسی تینا زیاد شد. درست ھمان زمانی کھ می خواست بیشتر
درگیر فعالیت انقلابی و حزبی شود ھمھ از او عکس می خواستند. کارھایش در آمریکا ھم بھ چاپ
رسید. دادگاه باعث شده بود نگاه ھای زیادی بھ سوی تینا بچرخد. و برخی از فعالیت سیاسی علنی بر
حذرش می داشتند. دایره دوستانش وسیع بود و بسیاری از ھنرمندان انقلابی آن دوره از جملھ فریدا
کالو١٢ را در بر می گرفت. در ھمین دوره ساندینو٢٢ در مکزیک بود و تینا پیشنھاد کرد بھ مبارزات
مردم نیکاراگوئھ بپیوندد. برای عکس گرفتن و برای مراقبت از زخمی ھا. ولی ساندینو معتقد بود کھ
فعالیت تینا در مکزیک و در جنبش "دست ھا از نیکاراگوئھ کوتاه" کھ تینا بھ آن مشغول بود، برای
دفاع مادی و معنوی از چریک ھا مفیدتر است. از کار تینا بھ عنوان عکاس بیش از پیش استقبال می
شد. شغل عکاس رسمی موزه دولتی بھ او پیشنھاد شد ولی تینا حاضر نبود با دولت کار کند. آخرین
نمایشگاھش بینندگان بسیاری را بھ دانشگاه کشاند و سیکروس از آن بھ عنوان ترکیب والایی از ھنر و
انقلابی گری یاد کرد.
تضادھا در مکزیک بالا می گرفت. سفیر آمریکا در مکزیک ھمھ کاره شده بود. بعد از ماه ھا سرکوب
شدید دست آخر حزب کمونیست مکزیک غیرقانونی اعلام شد. نشریھ »ال ماچت« تعطیل شد و پلیس
چاپخانھ را از بین برد. رابطھ دیپلماتیک با شوروی قطع شد. دستگیری ھا آغاز شد.
فوریھ ٠٣٩١ وقتی تینا بھ خانھ رسید، پلیس منتظرش بود. بسیاری از زنان و مردان حزب ھم دستگیر
شده بودند. سیکروس ھم کھ بعد از غیرقانونی شدن حزب برای مبارزه مسلحانھ بھ میان معدنچیان رفتھ
بود، در انفرادی بود و حق ھر گونھ تماسی از او سلب شده بود. تینا بعد از مدتی از انفرادی بھ بخش
زنان منتقل شد. در آنجا توانست از طریق یکی از زنان زندانبان یادداشتی بھ یکی از دوستانش در
خارج از زندان رد کند. با کمک وکیل، او و دو خارجی دیگر کھ حق فعالیت سیاسی در مکزیک را
نداشتند از زندان آزاد شدند ولی باید ظرف ٨٤ ساعت مکزیک را ترک می کردند.
تینا شھروند آمریکا محسوب می شد و سفارت آمریکا گفتھ بود در صورتی کھ از فعالیت سیاسی دست
بشوید، بھ او پاسپورت می دھد ولی تینا حاضر نبود مبارزه را رھا کند. در ایتالیا ھم پلیس موسولینی
در انتظارش بود. ولی بھ ھر حال تصمیم گرفت با پاسپورتی کھ فقط اجازه ورود بھ ایتالیا را بھ او می
داد، از مکزیک خارج شود.
شھروند جھان
تینا ھمھ وسایل عکاسی بھ جز گرافلکسش را فروخت، لباس ھا و چیزھای دیگرش را بخشید و باز ھم
سبکبار بھ دریا زد.
سھ مسافر تبعیدی حق بیرون رفتن از کابین ھای خود را نداشتند ولی بھ زودی تینا کاپیتان کشتی را
قانع کرد و رفت و آمدشان بھ عرشھ آزاد شد. تینا رفیق دیگری را نیز در کشتی دید. سانتینی.
کمونیستی ایتالیایی از کادرھای بین المللی کمینترن کھ اولین بار در جلسھ ای برای آزادی ساکو و
ونتزتی٣٢ با او آشنا شد و در کنار فارابوندو مارتی۴٢، ساندینو و دیگران ھمرزمش بود. در ھمین
کشتی بود کھ تینا فھمید اسم اصلی سانتینی، ویتوریو است، ویتوریو ویدالی۵٢. و دانست کھ در زندگی
انقلابی، ھمھ اسم ھای زیادی دارند.
کشتی بھ مدت ھشت روز در نیو اورلئان توقف دارد و تبعیدیان اجازه بیرون رفتن از دفتر اجازه
مھاجرت را ندارند. ولی خبر تبعید تینا و توقفش در آمریکا بھ گوش روزنامھ ھا رسیده است. تینا در
نامھ ای بھ وستون می نویسد:
»روزنامھ ھا - با حرصی گرگ وار - تعقیبم می کنند. گاھی حتی از من جلو می زنند. اینجا در آمریکا
بھ ھمھ چیز از زاویھ "زیبایی" نگاه می کنند. یک روزنامھ از سفرم نوشتھ بود و مرا "زنی با زیبایی
چشمگیر" خوانده بود - چند نفر دیگر از گزارشگرانی کھ من حاضر بھ مصاحبھ با ایشان نشدم برای
قانع کردنم می گفتند مطمئن باش فقط "از خوشگلی ات" حرف می زنیم. - کھ من ھم گفتم اصلا نمی
فھمم خوشگلی چھ ربطی بھ جنبش انقلابی و یا اخراج کمونیست ھا دارد – بھ نظر می رسد اینجا زن
ھا را با معیار ستارگان سینما می سنجند.« وقتی بھ ھلند می رسند، پلیس ایتالیا منتظر تیناست. ولی
ویدالی موفق می شود با کمک موپر٦٢ تینا را از دست پلیس ایتالیا نجات دھد و بھ ھمراه دو رفیق
دیگری کھ از مکزیک اخراج شده بودند، سالم بھ آلمان برساند. مقصد ویتوریو مسکوست ولی تینا
تصمیم می گیرد در آلمان بماند و کار کند.
وقتی تینا یکسال و نیم بیشتر نداشت، پدرش برای کار بھ اتریش رفت و خانواده اش را نیز بھ ھمراه
برد. تینا تا ھشت سالگی، یعنی وقتی کھ پدر و برادرش بھ آمریکا مھاجرت کردند و باقی خانواده بھ
زادگاھشان در شمال ایتالیا بازگشتند، در اتریش زندگی کرده بود. آلمانی بلد بود. دوستانی در آلمان
داشت، و عکس ھایش در نشریات مترقی آلمانی چاپ شده بود. خانھ ای در محلات فقیر نشین برلن
اجاره کرد، بھ دنبال کار بھ راه افتاد و کوشید در آلمان مستقر شود.
ولی آلمان ٠٣٩١، و برلین، با آنچھ انتظارش را داشت یکی نبود. دیون ناشی از شکست جنگ جھانی
اول کمر آلمانی ھا را خم کرده بود. فاشیست ھا ھمھ جا بودند. ھمھ فعالین سیاسی تحت کنترل پلیس
بودند. حزب کمونیست آلمان با مشکلات جدی روبرو بود. تینا بھ برلینی وارد شد کھ فقر و مرگ
طراحی ھای کتھ کلویتس٧٢ و فساد و شھوت ِ نقاشی ھای گئورگ گروس٨٢ دو قطبش بودند. کار
کردن برای یک خارجی غیر ممکن بود. با اتحادیھ عکاسان پرولتر کھ قبلا عکس ھایش را چاپ کرده
بودند تماس گرفت و با چند تن از عکاسان آنجا آشنا شد. ولی پیشرفت تکنولوژی، رویکرد متفاوتی
نسبت بھ عکاسی ایجاد کرده بود کھ بیشتر بھ فتوژورنالیسم نزدیک بود و مطابق سلیقھ تینا نبود. بعد از
یک سال، بی کار، ناامید و بی پول، آلمان را بھ قصد شوروی ترک کرد.
قطار سرخ
تینا در مسکو با دنیای نوینی روبرو شد. دنیایی کاملا متفاوت از دنیای حرص و فساد و قطب بندی فقر
و ثروتی کھ در برلین دیده بود. او ھمبستگی مردمی از ملیت ھا و نژادھای مختلف را دید کھ با وجود
فقر، ھمھ چیز را با ھم شریک می شدند و شور و اشتیاق ساختن دنیایی متفاوت، بار سختی ھای این
کار عظیم را برایشان سبک می کرد. مردم شوروی بھ راھی نوین قدم گذاشتھ بودند، بی شک بی
تجربگی شان باعث اشتباھاتی می شد، ولی جسارتشان، و موفقیت ھاشان، امید را در دل مردم سراسر
جھان شعلھ ور کرده بود. در آخرین نامھ خود بھ وستون نوشت »انگار کھ در میان یک گردباد زندگی
می کنم و زمان از دستم در رفتھ است«. شوروی، نقطھ عطف جدیدی در زندگی تینا بود.
تینا در مسکو مھمان " ◌ر"، سازمان امداد سرخ بین المللی بود، تشکیلاتی کھ از طرف کمینترن برای
موپ
کمک بھ فعالین و زندانیان مبارزه طبقاتی در جھان برپا شده بود. تینا بھ کار با موپر مشغول شد. از
جلسات یادداشت برداری می کرد، تایپ می کرد، ترجمھ می کرد. بھ دلیل تسلطش بر چند زبان )تینا بھ
ایتالیایی، اسپانیایی و انگلیسی مسلط بود و آلمانی و فرانسھ اش ھم بد نبود( وظیفھ اصلی اش استقبال از
پناھندگان و کمک بھ آنان برای سر و سامان گرفتن بود. در آن روزھا بسیاری از اروپاییان از دست
فاشیست ھا بھ شوروی می گریختند.
یلنا استاسوا٩٢ از رھبران موپر و مسئول بخش روسیھ آن بود و تینا مستقیما تحت مسئولیت او قرار
داشت. او تینا را بھ نوشتن تشویق می کرد. می گفت تجارب مھمی از دھقانان مکزیک و مبارزات
طبقات کارگر ایتالیا داری و می توانی آن را با بقیھ شریک شوی. نوشتن برای تینا خیلی سخت بود.
وقتی با خانواده اش از اتریش بھ ایتالیا برگشت، قاعدتا باید کلاس سوم می نشست ولی چون ایتالیایی
اش خوب نبود مجبور شد کلاس اول بنشیند. بعد ھم در یازده سالگی مجبور شد مدرسھ را رھا کند و
برای کمک خرجی خانواده در کارخانھ ابریشم بافی بھ کار مشغول شود. و این علاوه بر عدم اعتماد بھ
نفسی بود کھ از کودکی بھ زنان، بخصوص در زمینھ توانایی فکری شان، تحمیل می شود. بھ محض
دست بھ قلم بردن در دانستھ ھایش شک می کرد. تمرکزش را از دست می داد. ولی بالاخره بعد از
روزھا کلنجار با کاغذ و مداد، تصمیم گرفت مقالاتش را طوری بنویسد کھ انگار دارد بھ وستون نامھ
ای در مورد مکزیک و ایتالیا می نویسد. و نوشت.
یلنا استاسوا تنھا زنی نبود کھ در شوروی نقش مھمی در زندگی اجتماعی و سیاسی داشت. در سال ھای
٠٢٩١ و ٠٣٩١ زنان در شوروی و سازمان ھای وابستھ بھ کمینترن، نسبت بھ ھمجنسان خود در
جوامع سرمایھ داری، نقش زیادی در فعالیت انقلابی اجتماعی داشتند. یکی از زنان دیگری کھ تینا در
این مدت شناخت، کلارا زتکین بود. کمونیست آلمانی و زنی کھ سراسر عمرش برای شرکت زنان در
انقلاب مبارزه کرد و از رھبران موپر نیز بود. شور و شوق تینا در کارش بھ ھمھ رفقایش دلگرمی می
داد و اعتمادشان را بھ او، کھ شاید قدری متفاوت بود، بالا می برد. مسئولیت دیگری بھ او واگذار شد.
باید چند پاسپورت را بھ برلین می برد. نباید دستگیر می شد. دستگیری تینا با پاسپورت ھای جعلی و
پول زیاد، ھم خودش را بھ خطر می انداخت و ھم موپر را. بھ ھنگام عبور از مرز نباید حتی یک خط
آدرس با خود می داشت. ھمھ چیز را باید بھ حافظھ می سپرد.
اولین باری کھ تینا با اسم و مشخصات جعلی، و بھ عنوان یک آلمانی، از مرز گذشت بھ ھمھ مشکوک
بود و فکر می کرد ھمھ متوجھ موقعیتش می شوند. وقتی بھ مقصد رسید، روز اول کسی سر قرارش
نیامد.... ولی بالاخره با اتکا بھ ھوش و ابتکار خود ماموریتش را بھ انجام رساند. ماموریتی کھ نتیجھ
اش نجات جان سھ نفری بود کھ با پاسپورت ھای تینا توانستند از دست پلیس ھیتلر جان بھ در ببرند.
ماموریت ھای برون مرزی تینا اضافھ شد. بھ رومانی و مجارستان می رفت تا برای زندانیان ھدیھ
ببرد. گاھی در جلسات و میتینگ ھا سخنرانی ھم می کرد. سوئد، فرانسھ، باز ھم آلمان... در عرض
سال ھای ١٣٩١ و ٢٣٩١ تینا بین مسکو، اروپای شرقی و شمالی و غربی در سفر بود. پیش می آمد
کھ قرارھا اشتباه شده باشد و اول کار یکدیگر را پیدا نکنند. گاھی تماس ھایش لو رفتھ بود. یک بار
دستگیر شد. ولی ھر بار با ھوشیاری و استفاده از ترفندھایی کھ در آستین داشت مشکلات را بھ بھترین
شکل ممکن حل کرد. او تبدیل بھ یکی از افراد کلیدی حرکتی شده بود کھ بھ قطار سرخ معروف شد،
شبکھ ای کھ در سال ٢٣٩١، در ٧٦ کشور جھان شعبھ داشت، و تعداد اعضایش از یک میلیون و
دویست ھزار نفر فراتر می رفت. شبکھ ای کھ انقلابیون را از دست ارتجاع بھ در می برد، پناھندگان
را سامان می داد و بھ زندانیان سیاسی ھدیھ، پیام و امید می رساند.
تینا عملا عکاسی را کنار گذاشتھ بود. یلنا استاسوا چندین بار او را بھ عکس گرفتن تشویق کرد. ولی
تینا می خواست نگاه و ارتباطی مستقیم تر با زندگی داشتھ باشد. زمانی بھ وستون گفتھ بود »نمی توانم
- آنطور کھ یک بار پیشنھاد کردی- معضل زندگی را با غرق شدن در مسالھ ھنر حل کنم....«
در مسکو بود کھ تینا رابطھ ای رمانتیک با ویتوریو ویدالی آغاز کرد. ویدالی یک کمونیست ایتالیایی و
از اعضاء انترناسیونال بود کھ مرتب بھ نام ھای مختلف و اغلب بھ طور پنھانی، »توطئھ سرخ« را در
کشورھای مختلف علیھ بورژوازی سازمان می داد. اولین بار ویدالی را در مکزیک دیده بود. ھم زبان
بودند، ھر دو از شمال ایتالیا می آمدند و از آن پس تماسشان قطع نشد.
سال ٣٣٩١: بورژوازی اروپا از رشد بلشویک ھا بھ ھراس افتاده. در آلمان بنگاه ھای بزرگ سرمایھ
داری چون کروپ بھ ھیتلر و موسولینی کمک مالی می کنند؛ بھ زودی حزب فالانژیست اسپانیا ھم
شامل این کمک ھا می شود. خیابان ھای آلمان ھر روز شاھد رژه سربازھاست. کمونیست ھا بھ فعالیت
کاملا زیرزمینی روی آورده اند. ٧٢ فوریھ رایشتاگ )مجلس آلمان( بھ آتش کشیده می شود. این بھانھ
ای است برای حملھ وحشیانھ نازی ھا بھ کمونیست ھا. دیمیتریف از رھبران انترناسیونال کمونیستی
)سوم( و چند تن از رفقای بلغاری اش دستگیر می شوند. دادگاھی موازی با دادگاه لایپزیک در لندن
تشکیل می شود. کارزاری سراسری برای نجات دیمیتریف بھ راه می افتد.
ویدالی مسئول سازماندھی این کارزار در فرانسھ بود و تینا برای کمک اعزام شد. وکلا و حقوق دانان
بسیج شدند، میتینگ ھای وسیع توده ای سازماندھی شد... کارزار موفقیت آمیز بود. دادگاه آلترناتیو
لندن و متعاقب آن دادگاه لایپزیگ رای بھ بی گناھی دیمیتریف دادند. از این پس تینا مسئولیت فعالیت
زیرزمینی موپر در پاریس را بھ عھده گرفت. پناھنده ھای سیاسی را پنھان می کرد، برایشان پزشکان
مترقی پیدا می کرد، مدارک جعلی، سرپناه و لباس تھیھ می کرد و بھ داستان ھای دردناکشان گوش می
کرد. در این حین ویدالی کھ مسئول فعالیت ھای علنی موپر بود لو رفت و از فرانسھ اخراج شد. با
بازگشت ویدالی بھ شوروی، بخشی از فعالیت ھای علنی موپر ھم بھ تینا محول شد. سازماندھی کنگره
بین المللی زنان علیھ جنگ و فاشیسم، کھ بیش از ھزار نماینده در آن شرکت داشتند نیز توسط تینا انجام
شد.
شاید بھ دلیل عدم موفقیت ویدالی در ماموریت آخرش، و شاید بھ خاطر این کھ مخالفت ھایش را بھ
زبان می آورد، و در مورد مسائلی کھ "نباید"، شوخی می کرد، در مسکو نگاه ھای شکاک دنبالش می
کرد. شرایط در شوروی سخت بود، کلکتیویزاسیون، خرابکاری ھای دھقانان مرفھ و اشتباھات
کمونیست ھا، فشار زیادی بھ مردم شوروی وارد کرده بود. تاکید بیش از حد بر بالابردن سطح تولید و
تکنولوژی و عدم توجھ کافی بھ روابط میان انسان ھا، و عدم درک رھبری دولت شوراھا از تضادھای
موجود در جامعھ سوسیالیستی، باعث مخدوش شدن صف دوست و دشمن شده بود. بھ جای توجھ بھ
ریشھ اختلافات و دامن زدن بھ مبارزات نظری، و انجام انقلابی دوباره در روابط تولیدی، سیاست
بازخواست و محاکمھ در پیش گرفتھ شد.
اشتباھات نھ بھ حساب کم تجربگی، ندانم کاری، و یا ارزیابی ھای غلط و شاید قابل تصحیح بلکھ بھ
حساب خرابکاری گذاشتھ می شد. این خود بھ گیجی بیشتر و رواج ترس و اپورتونیسم می انجامید.
ویدالی بازخواست شد. تینا نیز، شاید بھ دلیل رابطھ اش با وی و شاید بھ دلیل گذشتھ اش، بھ یک جلسھ
انتقاد و انتقاد از خود فراخوانده شد. سنت ھای گذشتھ سخت جانند و این جلسات بیشتر شبیھ اعتراف
گیری ھای مذھبی پیش می رفت تا بحث و جدل خلاق برای نزدیک شدن بھ حقیقت.
تینا چیزی برای پنھان کردن نداشت و از این آتش ھم سربلند بیرون آمد. بھ علاوه از حمایت یلنا نیز
برخوردار بود. یلنا از ویدالی نیز حمایت کرد ھرچند کھ بارھا او را بھ خاطر برقراری رابطھ ھمزمان
با زنان مختلف و دختربازی ھایش مورد انتقاد قرار داده بود.
ماموریت بعدی تینا در اسپانیا بود. تینا یکی از بھترین کادرھای امداد سرخ محسوب می شد. از ھمھ
ماموریت ھای جدید با آغوش باز استقبال می کرد. بی اندازه سریع الانتقال بود. در حل مشکلات توانا
بود. قرار بود در ماه ژوئیھ، کنگره بین المللی موپر در مادرید برگزار شود. تینا مسئولیت تبلیغاتی آیودا
٠٣، نشریھ اسپانیایی زبان موپر و پخش آن در شھرھای مختلف اسپانیا را بھ عھده گرفت.
در سنگرھای مادرید
سال ٦٣٩١: اسپانیا در تلاطم است. ھمھ جا دھقانان زمین ھای اربابی را تسخیر می کنند. مبارزات
معدنچیان اوج می گیرد. انقلابیون بھ زندان ھا حملھ می کنند و زندانیان را می رھانند. اسپانیا آماده
انقلاب می شود. ولی ضد انقلاب ھم بی کار ننشستھ است. نظامیان شورش می کنند. فرانکو، یکی از
افسران ارتش در راس شورش است. جنگ داخلی آغاز می شود. کنگره موپر بھ تعویق افتاد تا
نمایندگان بتوانند بھ شھرھایشان بازگردند و مقاومت را سازماندھی کنند. ھر کس مسئولیت یک ستون
نظامی، سازماندھی یک نیروی رزمنده و یا یک فعالیت تبلیغی را بھ عھده گرفتھ بود. در جنگ مردمی
جایی برای تقسیم کارھای بوروکراتیک نبود. ھمھ باید آموزش نظامی می دیدند. بیماران را مداوا می
کردند. سنگر می ساختند. بھ دیگران دلگرمی دادند و روحیھ ھا را بالا نگاه می داشتند. شاید کارھای
دیگری ھم پیش می آمد.... کمونیست ھا و انقلابیون سراسر دنیا، کسانی کھ بھ علت سرکوب سیاسی
مجبور بھ فرار از کشور خودشان شده بودند و کسانی کھ جنگ برای نجات اسپانیا از چنگال فاشیسم را
مھمترین عرصھ مبارزه با فاشیسم در اروپا و دنیا می دانستند، بھ سوی اسپانیا سرازیر شدند تا در کنار
رفقای اسپانیایی خود بجنگند. تجربھ نداشتند ولی می بایست تمام انرژی و استعدادشان را در خدمت
سازماندھی مقاومت و تلاش برای پیروزی بر فرانکو بھ کار می گرفتند.
تینا، با نام مستعار ماریا، بھ ھمراه یکی از رفقای اسپانیائی اش، ماتیلد، مسئول سازماندھی بیمارستانی
شد کھ از کلیسا مصادره شده و بیمارستان کارگران نام گرفتھ بود. راھبھ ھا قبل از ترک بیمارستان تمام
داروھا را با خود برده بودند، و آنچھ را قابل حمل نبود، پنھان کرده بودند. تینا و یارانش باید دستگاه
ھای اشعھ ایکس و سایر لوازم را پیدا می کردند و بھ کار می انداختند، باید زمین ھا و پلھ ھا را ضد
عفونی می کردند. بیمارستان از بزرگترین بیمارستان ھای اروپا بود ولی می دانستند کھ نخواھد
توانست از پس تمام نیازھای درمانی در جنگی کھ در پیش بود بر آید. باید تخت و فضاھای اضافی تھیھ
و تعبیھ می کردند. اغلب پرستاران اسپانیا کھ راھبھ بودند با انقلابیون ھمکاری نمی کردند. ولی چندین
پرستار مجرب از بلژیک و ھلند بھ سرعت خود را بھ اسپانیا رساندند. یک محقق پرتغالی ھم بود کھ
تشخیص ھای آزمایشگاھی را انجام می داد. روحیھ ھا بالا بود. در اوقات استراحت رقص ھای دستھ
جمعی برپا می شد. کارگران داوطلب بھ زودی با کمک قدیمی ھا و بر اثر تجربھ بھ پرستاران مجرب
تبدیل شدند. ماتیلد کھ تا چند ھفتھ قبل، تجربھ زیادی بھ جز در خانھ داری نداشت، بھ زودی علاوه بر
سازماندھی بیمارستان بھ دستیار پر ارزش جراح اصلی بیمارستان تبدیل شد.
در مقابل شورش ارتش، مردم مادرید نیز دست بھ شورش زدند و شھر را تسخیر کردند. کلیساھا بھ
آتش کشیده شد. اتوبوس ھا با گرافیتی پوشیده بود. سراسر شھر سنگربندی شد. زنان و مردان روستایی
بسیج شدند. سربازان با مافوق ھایشان خودمانی بودند. در سنگرھا سواد آموزی می شد. در مادرید ھمھ
با ھم رفیق بودند. غریبھ ھا یکدیگر را در آغوش می کشیدند و سیگار و شراب و غذا را با ھم تقسیم
می کردند.
رادیو مادرید ھمھ جا و ھمواره روشن بود. اخبار جنگ را می گفت. بسیج می کرد. پاسیونارا١٣ می
گفت "اگر اسلحھ ندارید با روغن داغ و چاقوی آشپزخانھ بجنگید." در خیابان بحث بر سر چگونگی
پیروزی بر فاشیسم در جریان بود. در میان شلیک و انفجار، زندگی شبانھ در مادرید خاموش نشده بود
و کافھ ھا تا صبح باز بود. آندره مالرو، رافائل آلبرتی و... تا صبح درباره فاشیسم و انقلاب و آینده دنیا
بحث می کردند.
در آن سوی جبھھ، سلطنت طلبان و فاشیست ھا بھ سرکوب جمھوری خواھان مشغول بودند. در میدان
گاوبازی ھر روز صدھا نفر را اعدام می کردند. بدون استثنا بھ زنان تجاوز می کردند. در
رادیوھایشان با افتخار اعلام کرده بودند کھ "سربازان ما بر خلاف میلیشیا، مردان واقعی اند و زنان
سرخ بھتر است بیخود مقاومت نکنند." فرانکو اعلام کرد کھ اگر لازم باشد نصف اسپانیا را اعدام
خواھد کرد. کلنل باراتو گفت فقط وقتی نظم برقرار می شود کھ دو میلیون مارکسیست را کشتھ باشیم.
داوطلبان بین المللی از کوه ھای پیرنھ می گذشتند تا خود را از فرانسھ بھ اسپانیا برسانند و برای
جمھوری بجنگند. دھقانان محلی نقش بلد را بازی می کردند تا آنھا را سالم بھ مقصد برسانند. تینا بھ
ناحیھ مرزی آلباستھ رفتھ بود. کارش ثبت نام و اطلاعات داوطلبان برای تقسیم کردنشان برای جبھھ ھا
و پشت جبھھ ھای مختلف بود – و برای رساندن خبر کشتھ شدن آنھا بھ نزدیکانشان. خبر کمبود وسایل
نقلیھ و اسلحھ بھ ھمھ جا رسیده بود. یک کارگر مجارستانی ھفت تیرش را آورده بود. کارگر دیگری با
موتورسیکلتش آمده بود. چند نفر دوچرخھ آورده بودند.... جنگی بسیار نابرابر در جریان بود ولی این
جنگ بھ پرشور ترین و عظیم ترین نمایش ھمبستگی بین المللی برای انقلاب تبدیل شد. ھزاران نفر از
٣۵ کشور بھ کمک انقلابیون اسپانیا آمدند.
۴نوامبر ٦٣٩١: بمباران مادرید آغاز می شود. ارتش ھای آلمان و ایتالیا و پرتغال بھ کمک فرانکو
آمده اند. مسلحش می کنند. کمک مالی می کنند. سرباز می فرستند. دولت آمریکا ظاھری بی طرف می
گیرد ولی شرکت ھای بزرگ آمریکایی نظیر جنرال موتورز و تکزاکو کمک مالی، سوخت و وسایل
حمل و نقل در اختیار فرانکیست ھا قرار می دھند. فرانسھ و انگلیس فروش اسلحھ بھ جمھوری را
تحریم می کنند، چرا کھ ھر کمکی بھ اسپانیا بھ نفع انقلاب تمام می شود. این تحریم برای شوروی و
مکزیک کھ تنھا مدافعان جمھوری ھستند موانع جدی ایجاد می کند. در جبھھ انقلاب، معدنچیان آستوریا
با دینامیت ھاشان ھمھ جا ھستند. شوروی درگیر مشکلات داخلی و در معرض تھدیدات جنگ طلبانھ
آلمان است، و زرادخانھ اش برای جنگ نامنظم تعبیھ نشده است، ولی بالاخره راتاھا و کاتیوشاھا و
ھواپیماھای شوروی از راه می رسند.
تینا در بخش ھای مختلف بیمارستان و مرکز امداد سرخ در رفت و آمد بود. می بایست ھر جا کھ بھ
وجودش نیاز بود حاضر باشد. شب و روز کار می کرد. وقتی یکی از جاسوسان فرانکیست ھا در
غذای بیمارستان سیانور ریخت و موجب مرگ بسیاری از بیماران و زخمی ھا شد، تینا برای اداره
آشپزخانھ داوطلب شد. کار در آشپزخانھ طاقت فرسا و شبانھ روزی بود. ولی تینا ساعت ھای
استراحتش را ھم بھ کار مشغول بود. در ھر فرصتی برای آیودا مقالھ و گزارش ھم تھیھ می کرد.
مقاومت مادرید بی نظیر بود. اعصاب فرانکیست ھا خرد شده بود و جھان بھ تحسین و تعجب در آمده
بود. ھمھ جا کمیتھ ھای کمک بھ اسپانیا تشکیل می شد. پول و وسایل و دارو جمع آوری می شد. مادرید
باید بھ شھروندانش، بھ بریگادھای بین المللی و بھ خیل پناھندگانی کھ از بمباران ھا و وحشیگری ھای
ارتش فرانکو گریختھ بھ سویش می آمدند، غذا می داد. باید زخمی ھا را معالجھ می کرد.
تینا کھ نیرویش بھ خاطر کار سنگین در آشپزخانھ بیمارستان بھ شدت تحلیل رفتھ بود، اول بھ بخش
اداری موپر و سپس بخش بھداری جنگ منتقل شد. کارش یافتن زخمی ھا در خط مقدم و انتقالشان بھ
آمبولانس و بیمارستان صحرایی بود.
جراح کمونیست، نورمن بسیون٢٣ از کانادا بھ اسپانیا آمد و یک بیمارستان صحرایی برپا کرد. او بھ
یک دستیار نیاز داشت. کسی کھ علاوه بر تجربھ پرستاری، بتواند در شرایط سخت و پیچیده کار کند و
بر اعصاب خود مسلط باشد. تینا داوطلب شد و ھمھ کفایتش را تایید کردند. بھ دلیل شرایط جنگی و عدم
امکانات، مشکل خون رسانی باعث مرگ بسیاری از زخمی ھا می شد. در ھمین اوضاع پر آشوب بود
کھ دکتر بسیون سیستم انتقال خون زنده را ابداع کرد و جان بسیاری را نجات داد. این ابتکار از آن پس
ھمھ جا مورد استفاده قرار گرفت. فعالیت نورمن بسیون بھ پزشکی محدود نشد. او کھ برای جمع آوری
کمک بھ انگلیس رفتھ بود، طی سخنرانی ھایی فرانسھ و انگلیس و آمریکا را بھ خاطر عوامفریبی و
عدم کمک بھ انقلابیون محکوم کرد. بمباران ھا تشدید می شود. ھدف بمباران، ھمھ مردم اند. دولت
مادرید می گریزد. ولی قھرمانی مردم ھنوز بسیاری را بھ اسپانیا می کشاند. اسپانیا قلب مبارزه ضد
فاشیسم است. اسپانیا منبع الھام است. پیکاسو گوئرنیکا را خلق می کند. بسیاری از ھنرمندان جھان بھ
اسپانیا روی می آورند. رالف بیتز، استفن اسپندر، مری والرو، الکسی تولستوی، ویتوریو پاز...ارنست
ھمینگوی و ھربرت متیوز ٣٣ بھ عنوان خبرنگار آمده اند. رابرت کاپا و گردا تارو ۴٣ برای عکاسی.
گردا تارو اولین زنی است کھ بھ گزارش از جبھھ جنگ می پردازد و در ھمین جنگ نیز جان خود را
از دست می دھد. ھنرمندان و متفکران دیگری نیز در جنگ داخلی اسپانیا جان می بازند. فدریکو
گارسیا لورکا۵٣ یکی از اعدامیان است.
بسیاری از نویسندگان برای شرکت در کنفرانس نویسندگان کھ قرار بود در بارسلون تشکیل شود بھ
اسپانیا رفتھ بودند. کنفرانس برای آزادی فرھنگی. سربازان حاضر در جبھھ وقتی کھ از وجود
نویسندگان خبردار شدند تقاضای کتاب کردند. کتابخانھ ھای سیار ھمھ جا برپا شد. در بحبوحھ جنگ
حتی ده کوره ھا ھم خواھان تسھیلات آموزشی شدند.
تینا در کنفرانس نویسندگان شرکت کرد. مسئولیت خوشامد گویی بھ مھمانان و برگزاری کنفرانس بھ
عھدۀ تینای چند زبانھ و سازمانده و خوشرو گذاشتھ شده بود. دانشجویان، کارگران کارخانھ ھا و اعضا
میلیشیا می خواستند بھ سالن کنفرانس بیایند و بھ صحبت ھای نویسندگان گوش دھند. تینا این امکان را
برایشان فراھم کرد. در جبھھ و پشت جبھھ انقلاب ھمھ تشنۀ آگاھی بودند.
ولی سرانجام فرانکو برنده جنگ بود. با فرار دولت مادرید، فشار بر نیروھای انقلاب بیشتر شد. تلاش
ھا برای ایجاد یک جبھھ متحد بین کمونیست ھا، سوسیالیست ھا و آنارشیست ھا بھ شکست انجامید.
اختلافات بین نیروھای مختلف ضد فاشیست بالا گرفت. جنگ بھ غایت نابرابر بود و تجربھ انقلابیون
برای برخورد با چنین شرایطی اندک. البتھ ناروشنی ھای کمونیست ھا کھ بزرگترین نیروی مقاومت
بودند حتما در چگونگی شکست بی تاثیر نبود. مادرید پس از ٠٠٩ روز نبرد سقوط کرد. قھرمانی ھای
انقلابیون، تاب زرادخانھ کشورھای قدرتمند امپریالیستی، سکوت تائید آمیز دیگر امپریالیست ھا، تجربھ
ارتش فرانکو کھ پشتوانھ اش سنت و کلیسا بود را نیاورد. ولی تصاویر زیبایی کھ از فداکاری و
ھمبستگی بین المللی خلق شد برای ھمیشھ بر حافظھ تاریخ نقش بست. "ھرگز نخفتھ ای"
تینا بھ ھمراه ویتوریو و برخی دیگر از رفقایش در سازماندھی عقب نشینی بھ فرانسھ شرکت کرد.
شکست بھ معنی تسلیم نبود. در فرانسھ، تینا کمک رسانی بھ پناھنده ھای اسپانیایی و بین المللی کھ با
رفتارھای غیرانسانی فرانسھ روبرو شدند را بھ عھده گرفت. ولی دولت فرانسھ شرایط کار و زندگی
برای او و ھمسرش را غیر ممکن کرد و تصمیم گرفتند برای ادامھ فعالیت بھ آمریکا بروند. ولی تینا بھ
علت عقاید و سابقھ اش اجازه ورود بھ آمریکا را نیافت و توسط مقامات بھ مکزیک فرستاده شد. ده
سال پیش از آن، بھ ھنگام مرگ ملا، عکس ھای تینا صفحھ اول روزنامھ ھای مکزیک را پر کرده بود
و بعد از آن ھم یک بار بھ جرم سوء قصد بھ جان رئیس جمھور وقت مکزیک دستگیر و سپس دیپورت
شده بود. ولی این بار او با اسم متفاوتی سفر می کرد. ھالھ سوگ مادرید و غبار زمان بر چھره اش،
تینا را از چشم ماموران گمرک پنھان داشت. تینا بدون دردسر وارد مکزیک شد. تینا در مکزیک ھم
بیکار ننشست. ھمیشھ ھر گاه وقت پیدا می کرد بھ مطالعھ می پرداخت. نمی خواست تسلیم شرایطی
شود کھ امکان تحصیل را از او گرفتھ بود. می دانست دانش کلید تغییر جھان است. و در این دوره ھم
وقت بسیاری را صرف مطالعھ کرد. ولی شریک شدن با بقیھ در آنچھ داشت بخشی از وجود تینا بود.
پس بھ کار ترجمھ مشغول شد و آثاری از لنین را برای اولین بار بھ اسپانیایی ترجمھ کرد.
مکزیک تغییر کرده بود. مورال ھا دیگر آن نقش سابق را نداشتند. شور تغییر جھان انگار از مردم
رخت بستھ بود. بی احترامی بھ زنان و استفاده از کلمات رکیک در موردشان، بھ تینا نیش می زد. شاید
شکست روحیھ مردم بود کھ باعث شده بود مردان گستاخ تر شوند، شاید تجربھ تینا در شوروی و در
سایر موقعیت ھای انقلابی کھ در آنجا زنان نقش و احترام بیشتری در زندگی اجتماعی داشتند، دیدش را
عوض کرده بود، شاید ھم ھردو. ولی تحمل رفتارھای مردسالارانھ برایش سخت بود. بھ علاوه دختر
بازی ھای شوھرش نیز ادامھ داشت. تینا مکزیک را رھا کرد و با پاسپورت یکی از دوستان قدیمی اش
بھ آمریکا رفت. موپر در آمریکا فعال تر از مکزیک بود. ولی در آمریکا جانش در خطر بود و بھ
توصیھ رفقایش پس از مدتی دوباره بھ مکزیک بازگشت.
بار اولی کھ تینا در مکزیک بود دوستان زیادی در میان زنان چپ نداشت. انگار وظیفھ زنان بیشتر
پذیرایی از مردان بود و مھم ترین ھستھ حزبی شان ھمان کانون خانواده. لوز از معدود دوستانش بود.
زنی کھ ازدواج نکرده بود، خیالش را ھم نداشت و بی محابا بھ آنچھ معتقد بود می پرداخت. این بار
وضع برای تینا متفاوت بود. شاید زنانی متفاوت را یافتھ بود. شاید تجربھ اش ارزش ھای عمیق تری
برایش ایجاد کرده بود. شاید ھم بھ گذرا و ستمگرانھ بودن توجھ بیش از حد مردان بھ بدنش پی برده
بود. دوستان بسیاری در میان زنان یافت. یکی از بھترین دوستانش زن جوانی بود کھ در اسپانیا شناختھ
بود. دوست دیگرش میشل کونچا٦٣ بود کھ کتابی در مورد تضاد زن و مرد بھ نام "دو آنتاگونیسم
اساسی" نوشتھ بود. با میشل در شوروی آشنا شده بود.
تینا بھ ترجمھ، مطالعھ، نوشتن، تایپ و ھر چھ از دستش بر می آمد ادامھ داد. عکاسی را دوباره شروع
کرد ولی خیلی دنبالش را نگرفت. مدتی بود قلبش بھ شدت ناراحتش می کرد. و یک شب، باز ھم در
حرکت، در حالی کھ با تاکسی از خانھ یکی از دوستانش بھ خانھ باز می گشت، در ۵۴ سالگی بر اثر
ایست قلبی در گذشت.
تینا، بھ علت فقر شدید خود و دوستانش، در بخش فقرای گورستان پانتئون د دولورس٧٣ دفن شد و بر
سنگ قبرش شعری کھ پابلو نرودا در سوگ او سرود بھ ھمراه نیمرخ تینا توسط لئوپولدو مندز٨٣ حک
شده است:
تینا مودوتی، خواھرم!
خواب نیستی
ھرگز نخفتھ ای
شاید قلب تو می شنود
صدای رویش گل سرخ دیروز
گل سرخ امروز
گل سرخ تازه را....
تینا زنی کم نظیر بود. در نوجوانی زیباترین شالی را کھ داشت برای گذاشتن یک وعده گوشت سر
سفره خانواده اش فروختھ بود، در جوانی با معشوقش برھنھ زیر باران بر بام رقصیده بود، با گذرنامھ
ھای جعلی مرزھا را درنوردیده بود، زیر باران گلولھ بھ نجات مجروحین شتافتھ بود، و نگاھش بھ
زندگی را با دوربینش جاودانھ کرده بود. زنی بود کھ ھمچون عکس ھایش سرشار از لطافت و قدرت
بود. تینا آرمان ھایش را زندگی کرد. ھر چند انقلابی کھ آرزویش را داشت ھنوز جوان تر و بی تجربھ
تر از آن بود کھ بتواند در زمان زندگی تینا بھ پیروزی برسد ولی او با زندگی اش دورنمای انقلاب را
نزدیکتر ساخت.
آیناز توکلی - اسفند ٨٨٣١
منابع
برای این نوشتھ اساسا از ترجمھ انگلیسی کتاب Tinissimaنوشتھ Elena Poniatowskaاستفاده شده است. النا
پونیاتوسکا از بزرگترین نویسندگان معاصر مکزیک است. کتاب "تینیسیما" کھ حاصل ٦١ سال تحقیق و بیش از ھزار صفحھ
مصاحبھ است، در سال ٦٩٩١ بھ تحریر در آمده است. اغلب کتاب ھای دیگری کھ در باره تینا نوشتھ شده، بعد از کتاب مذکور و
اغلب با استناد بھ آن نگاشتھ شده. بھ علاوه، بھ منابع اینترنتی، بھ ویژه ویکی پدیا،و کتاب ھای زیر ھم رجوع شده است.
١٩٩٩Tina Modotti, Patricia Albers, Shadows, Fire, Snow – The Life of
٢٠٠٣revolution, Letizia Argenteri, & Tina Modotti: Between art
یادداشت ھا
١( ( ،(١٨٩٦- ١٩٤٢Assunta Adelaide Luigia Modotti Mondiniنام کامل اوست. مادرش او را تینا و گاھی
تینیسیما، صدا می کرد و بعدھا ھم بھ تینا مودوتی معروف شد.
٢( Roubaix "Robo" de l'Abrie Richey
٣( ( (١٨٨٦– ١٩٥٨Edward Weston
۴( Ricardo Gomez Robelo
۵( ( (١٨٩٦– ١٩٧٤Xavier Guerrero
٦ ( Estridentistasیک جریان ھنری/فکری آوانگارد کھ نشریھ ای نیز منتشر می کردند بھ نام El Irradiador
٧( Diego Rivera
٨( José Clemente Orozcoاز مورالیست ھای مکزیک
٩( David Alfaro Siquerirosاز مورالیست ھای مکزیک
٠١( Mayakovsky Vladimir
١١( .Francisco Morenoیکی از نمایندگان حزب کمونیست. در شعری کھ مایاکوفسکوفسکی در مورد مکزیک گفتھ از او
نیز نام برده است.
٢١( Altar Idols Behind
٣١( Ezra Poundشاعر مدرنیست
٣١( El Macheteارگان سندیکای کارگران صنعتکار، نقاش و مجسمھ ساز بود کھ گررو، سیکروس و ریورا بینان گذاری
کردند. ال ماچت بعدا بھ یکی از ارگان ھای حزب کمونیست مکزیک تبدیل شد.
۵١( "...آخ، ما کھ خواستیم زمین را برای مھربانی مھیا کنیم خود نتوانیستیم مھربان باشیم...."
٦١( Carleton Bealsادیب و روزنامھ نگار و تاریخدان آمریکایی کھ بھ آمریکای لاتین علاقھ خاص داشت
٧١( British Journal of Photography
٨١( AIZمجلھ مصور کارگران ) (Arbeiter-Illustrierte-Zeitungکھ بسیاری از ھنرمندان بھ نام دوره )از گورکی،
برشت و برناردشاو، تا کلویتس و ھارتفیلد( با آن ھمکاری می کردند و بعدا بھ اتحادیھ عکاسان پرولتر مرتبط شد. آیز کھ حدود
٠٠٢ ھزار نسخھ بھ فروش می رفت با بھ قدرت رسیدن ھیتلر توقیف شد.
٩١( بھ نام Nicanor McPartlandاز مادر ایرلندی متولد شد ولی بعدا نام Julio Antonio Mellaرا، بھ ھوای پدر
کوبایی اش، برای خود برگزید و در جنبش بھ ملا معروف بود. )٩٢٩١ - ٣٠٩١(
٠٢( تینا وقتی تسلطش بر عکاسی بیشتر شده بود، کورونایش را فروخت و یک گرافلکس ) (Graflexخرید.
١٢( Frida Kahloبھ گفتھ برخی منابع فریدا از طریق تینا با دیگو ریورا آشنا شد
٢٢( (١٨٩٥– ١٩٣٤Calderón Sandino ( Augusto Nicolásانقلابی نیکاراگوئھ ای کھ بین سال ھای ٧٢٩١ تا
٣٣٩١ مبارزه مسلحانھ علیھ حضور ارتش آمریکا در آن کشور را رھبری می کرد. او بھ دست ژنرال ھای دست نشانده آمریکا
بھ قتل رسید ولی بھ یکی از قھرمانان آمریکای لاتین بھ عنوان سمبل مبارزه ضد امپریالیستی تبدیل شد.
٣٢( Ferdinando Nicola Saccoو Bartolomeo Vanzettiدو کارگر آنارشیست ایتالیایی الاصل بودند کھ در سال
٧٢٩١ با پاپوش دولت و فی الواقع بھ خاطر فعالیت ھای سیاسی شا در ایالات متحده آمریکا، اعدام شدند. محاکمھ ناعادلانھ این
دو انقلابی، سر و صدای بسیاری در جھان بھ راه انداخت و اعدامشان بھ تظاھرات عظیم در شھرھای مختلف آمریکا و جھان
منجر شد.
۴٢( (١٨٩٣– ١٩٣٢Farabundo Martí Rodríguez ( Augustínانقلابی ال سالوادور کھ آغازگر مبارزه مسلحانھ و
شورش دھقانی بود و بھ دنبال شکست این مبارزه، در یک دادگاه قلابی محاکمھ و سپس اعدام شد.
۵٢( ( (١٩٠٠– ١٩٨٣Vittorio Vidali
٦٢( Aid International Redیا امداد سرخ بین المللی کھ اغلب بھ خلاصھ روسی اش MOPRشناختھ می شد. در سال
٢٢٩١ توسط کمینترن بھ عنوان نوعی سازمان بین المللی خدمات اجتماعی برای مبارزین بنیان گذاشتھ شد.
٧٢( ( (١٨٦٧– ١٩٤٥Käthe Kollwitzنقاش، مجسمھ ساز و گراوریست آلمانی
٨٢( ( (١٨٩٣– ١٩٥٩George Groszھنرمند و کاریکاتوریست آلمانی
٩٢( ( (١٨٧٣– ١٩٦٦Yelena Stasovaاز اعضا قدیمی حزب بلشویک کھ در سال ٧١٩١ دبیر کمیتھ مرکزی بود.
٠٣( Ayuda
١٣( ( (١٨٩٥– ١٩٨٩Dolores Ibárruri Gómezکھ بیشتر بھ نام La Pasionariaشناختھ می شود، از رھبران حزب
کمونیست اسپانیا بود و ھم او بود کھ شعار معروف ¡ !No Pasaránرا در دفاع از مادرید فرمولھ کرد.
٢٣( Bethune Norman
٣٣( Vittorio Paz, Herbert Mathews ,Ralph Bates, Stephen Spender, Mari Valero, Alexei Tolstoy
۴٣( ( (١٩١٠- ١٩٣٧Gerda Taroو Robert Cappa
۵٣( Federico Garcia Lorca
٦٣( Concha Michel
٧٣( Panteón de Dolores
٨٣( Leopoldo Méndez
Abonnieren
Kommentare zum Post (Atom)
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen